زبانحال حضرت سکینه سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
این بیابان چه غـم افزاست بیا برگردیم این چه منزل گه و مأواست بیا برگردیم عمه جان خیمه مزن دردل این وادی غم چشمم از اشک چو دریاست بیا برگردیم در بیابان عطش بیش از این پیش مرو پیـش رویم صف اعـداست بیا برگردیم تـرسم این است بمـانـیم غـریب و تنهـا مقصدت گرچه همین جاست بیا برگردیم توگل یاس علی هستی ومن یاس حسین جـای ما گـلـشن زهـراست بیا برگردیم تشنۀ عـشـقم و غم نیست ز بیآبی لیک طفل شیرخواره دراین جاست بیا برگردیم کی توان دید دراین گلشن عطشان، برخاک پـاره پـاره تـن سـقـاست بـیـا بـرگـردیم تـا نـدیـدم پــدرم بـیـن هـزاران دشـمـن غرقه خون بی کس و تنهاست بیا برگردیم پیـش از آنی که بـسـوزد حـرم آل عـلی گر رهی جـانب دریـاست بـیا برگردیم ای «وفایی» تو ز سـوز دل ما باز بگو این بیابان چه غم افـزاست بیا برگردیم |